وام ازدواج

وام ازدواج

دستکشامو برداشتم و راه افتادم . به حیاط رسیدم دیدم کف خیسه ، یه نگاه  به بالا کردم . آسمون ابری بود ، معلوم بود بارون باریده و قطع شده ، توی دلم گفتم : می خوای برگرد .  امروزو بی خیال شو ، ها ؟  بعد سوره ناس و فلق رو توی دلم خوندم و گفتم انشالله که چیزی نمی شه ، بعد دوباره به دلم اومد که اگه چیزی بشه چی؟ اون دفعه یادت می آد که با موتور خوردی به یه ماشین مدل بالا؟ خیلی شانس آوردیم که راننده آدم حسابی بود ، اومد پایین و گفت ماشین فدای سرتون ، چیزیتون نشده؟  اصلا باورم نمیشد تصادف کرده باشم ، نمی دونم توی فکر چی بودم؟  اون چند تا دانشجو دم درب دانشگاه ، وقتی داشتم نامزدم رو سوار می کردم ، توی همین فکر و خیال سوار موتور شدم ، دستکشامو دست کردم ، یادم افتاد سوئیچ رو باید از جیبم در بیارم ، دستکش دست راستمو از دستم کشیدم بیرون ، دست راستمو توی جیب راستم کردم ، اینجا نیست ، دستمو دراز کردمو سوئیچ رو از جیب چپیم به زحمت بیرون آوردم ، سوئیچ رو انداختم به موتور و هندل ، هندل و دوباره هندل ، مگه روشن می شد؟ یاد نگاه های زیرچشمی اون چند تا دانشجو افتادم ، وای اگه چیزی می شد چی ؟ یه لحظه تنم لرزید ، سوئیچ رو در آوردم و موتور رو زدم دو جک ، گفتم : مثل اینکه قسمت نیست  ، نریم بهتره ، برگشتم به طرف خونه ، اما چاره ای نبود ، کارها عقب بود ، باید می رفتم  ، دوباره سوئیچ رو انداختم ، تمام موتور خیس شده بود ، موتور را دست گرفته و از درب خونه خارج شدم . چند نفر داخل کوچه بودن و سلام احوال پرسی کردن . شاید زیرلب می گفتن الآن چه وقت موتوره ؟ ، تمام قدرتمو روی پای سمت راستم جمع کردم ، با تمام قدرت هندل ... پاگیر هندل کاملا لیز بود ، برای همین از زیر کفشم سُر خورد و با سرعت زیاد ، محکم برگشت بالا . مستقیم خورد به قوزک پام . آخ که چقدر دردم اومد . اما اصلا ابراز نکردم . چون داشتن نگام می کردن ، نمی خواستم پیش خودشون بگن بدرد نخور ابله . منم اخم کردم و اینبار با دقت هندل رو پایین بردم ، وقتی موتور روشن شد ، هنوز اخم روی صورتم پاک نشده بود ، با عصبانیت زدم دنده یک . و بلافاصله کلاج رو رها کردم ، موتور  در این حالت به سرعت به جلو خیز برمیداره طوری که چرخ اول بالا می ره . محکم فرمونو نگه داشتم و موتور رو مثل مسابقه گاو چرانی کنترل کردم . وقتی به روال عادی رسیدم ، پیش خودم گفتم راستی چیزی جا نگذاشته باشم ، گوشی توی جیبمه ، کیف پولمو آوردم ، مدارکم که ... مدارکم ؟ آخ که چقدر زور اومد بهم ، وقتی عجله داشته باشی ولی مجبور بشی برگردی ، فرمونو چرخوندم دوباره به طرف خونه ، از موتور که اومدم پاییین خاموشش نکردم ، زدم جک بغل و سراسیمه دویدم به طرف درب خونه ، که پای چپم محکم خورد به لبه کناری در ، بد جور زمین خوردم ، زمین موزاییک فرش بود و دست و بالم زخمی نشدن ، اما قوزک پای چپم حالا بیشتر از قوزک پای راستم داشت درد می کرد ، داشت دیرم می شد ، چاره ای نبود باید می رفتم ، می خواستم بدونم چقدر وقت دارم ، گوشیمو از جیبم در آوردم ، لعنتی این کی شکست؟ انگار صفحه نمایشگر ترک برداشته بود ، درب عقبش هم که شکسته! لنگان لنگان دویدم توی اتاق ، با چسب شیشه ای گوشی رو جمع و جور کردم ، به ساعت یه نگاه انداختم چند دقیقه هنوز مانده بود ، ای بابا پس مدارکمو کجا گذاشتم؟ ، مجبور شدم هرچی کتاب و جزوه بود از طاقچه پایین بریزم ، هنوز پیدا نشده بودن ، با پاهام پخششون کردم به هر طرف ، آها اینجاست ، برداشتم ، به سرعت به طرف درب خونه دویدم ، اما وقتی از در بیرون اومدم ، یا امام حسین موتورم! ، باورم نمیشد ، رنگ از رخم پریده بود ، دیگه قوزک های چپ و راست پاهام درد نمیکردن ، کم مونده بود مدارک از دستام بیفتن ، از شانس ما هیچکس هم توی کوچه نمونده بود . ناخود آگاه به طرف سر کوچه دویدم ، هیچی هیچی ، باید چیکار می کردم؟ با یه قیافه ی بهت زده برگشتم به طرف خونه ، از اون سر کوچه یه موتوری داشت به این ور می اومد ، توی دلم گفتم میخای تَرک این موتور سوار شم برم دنبال موتورم؟ ، بعد گفتم ، چقدر ساده ای ، موتور نزدیک شد ، مصطفی پسر همسایه بود ، موتور کی خریده؟ ، از بغلم با خنده رد شد ، وحشی شده بودم ، مثل گرگ افتادم دنبالش ، مصطفی ترسیده بود ، فکر نمی کرد اینهمه عصبانی بشم . گاز کش تا سرکوچه بعدی رفت و ترمز سیخ کشید . زد به جک بغل و مثل فشنگ فرار کرد ، نفس نفس زنان به موتور رسیدم ، گوشیم داشت زنگ می خورد ، تا اومدم جواب بدم قطع شد ، حتما نامزدمه شارژ نداره ، تک زنگ میزنه ، می خواستم یه پیامک بدم بگم چی شده صفحه نمایشگر ترکش بیشتر شده بود ، موتور روشن بود بیخیال شدم گفتم اگه سریع برم می رسم . مدارک را روی باک گذاشتم ، سوار شدم و دنده ، دوباره کلاج رو سریع رها کرده بودم ، اینبار هم موتور رو کنترل کردم اما مدارک افتاده بود زمین ، موتور را نگه داشتم ، پیاده شدم ، مدارکم را برداشتم ، گذاشتم زیر کاپشن ، دوباره سوار موتور شدم . دیر شده بود برای همین خیابون را خلاف رفتم ، سرعت موتور سرمای هوا رو زیاد می کرد ، انگار نم نم بارون دوباره شروع شده بود ، گفتم اصلن مدارک تکمیل هستن؟ ای کاش قبلش زنگ میزدیم بانک ، اگه ضامن های این وام رو نتونم سر موقع جور کنم چی؟ ، که تلق .

نمی دونم چی شد ، من وسط خیابون افتاده بودم یه ماشین ده سانتیمتری من زده به ترمز ، یه ماشین هم موتور منو بغل کرده .

کاری از : محمد حسین داودی

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







برچسب‌ها: گلاریشامحمد حسین داودیبازرانglarisha
[ سه شنبه 27 اسفند 1398 ] [ ] [ محمد حسین داودی ]
[ ]

پیوندها


سلام دوست خوبم

 

 گلاریشا محمد حسین داودی  glarisha  برای تبادل لینک

اینجا آدرس خودتو بنویس

ممنون از حضور گرمت